شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس
بازرنـگ آسـمـان میشود نیـلـوفـری یاس دارد روی لب نغـمههای دلـبری مینشیند روی گل گَردی ازجنس سحر میوزد از باغها بوی عطر عسکری
چلچـراغعشق شد خوشه پـروین ازو
دامن خود رازمین میکند رنگین ازو
میشکـافـد آسمان میشکـوفـد اطلسی عطر و نور و روشنی میچکد ازاوبسی مثل تو ای آفـتاب ای بلـور چـشم گـل یا نـداردهـیچ کـس یا نـیـاورده کـسی
پـردهدار حُــسـن تـو آفـتــاب خـاوری ای درخشانتر زعشق یا زَکیُّ الْعسکری
ای معطّر جان ودل ازربیع الثّانیات جَـنَّـةُالْـمَأوای جـانجـلـوۀروحانیات
ای بهـشـت بـیبـدیـل آفـتـاب روی تو وی رواق چـشمها طلعـت نـورانیات ماه و خورشید ازرُخت درجهان تابیدهاند بودهای لایق تورا گر حسن نامـیدهاند
مادر پاکت حُدَیْث ازگل روی تو گفت ازطراوت بخشیِ روی نیکوی توگفت روی فرش پرنیان ماه را دربرگرفت در تبسّم شد،شکفت از شب موی تو گفت با زلال چشم تو موج میزد خـندهاش
آسمان روشن شد از مولِد فرخـندهاش
ای مدینه، آسـمان میدرخـشد با گُـلت روی دستان زمـین شد شکوفا تا گُلت
مینشاند روی دل دسته گلهایی زنور میتکاند روی ماه رنگ سبزش را گُلت اینگُـلت آئیـنـۀ نقـشهایدلـبـریست روی گلبرگ فلق عطر روی عسکریست
ای حریمت وسعت بیکران سبزهزار چارده خورشید را یک بهار آئـینهدار
ایکه ماه چهرهات روشنای دیدههاستویکه حُسنت عشق را میبرد سمت بهار ما هـمه دلـدادۀ حُـسن دلـجـوی تـوأیـم
آفـتـابـا کـن نظـر ذَرّه درکـوی تـوأیم
کوی تو درسامرا قبلهگاه جان ماست آن حریم باصفا روضۀرضوان ماست مروه دل مرقدت،زمزم جان عطرتوست جایجایِ تربتت باغ گلافشان ماست
در طواف چـشم تو آمده جان یا حسن درحضورت میشود غنچه خندان یاحسن
آسـمـانـی بـنگـریـم روزمـیـلاد تو را ماه دلها کـردهاند روی شـمـشاد تو را
یا امام عسکری بردهای دل از بهشت دادهاند انـگـورعـشـق بـاغِ آبـاد تورا
شد مزیّن هر افـق از نـگـین چـشم تو گشت"یاسر"ازشعف خوشهچین چشم تو